در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند

در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

نا معادله

5.jpg


"چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟! چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد!؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد. یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سؤالها و جوابها قرار گرفته ایم!؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد با خبر است!؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلاً چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنیهای تانک له می شود؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نما یید سر کجا افتاده است!؟ کدام گریبان پاره می شود!؟
کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟ و کدام، کدام... ؟ توانستید؟! اگر نمی توانید این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید: هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد!؟ کدام سر می پرد!؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید!؟ چگونه باید آنها را غسل داد!؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم!؟ چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم. چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم!؟ کدام مسئله را حل می کنی!؟ برای کدام امتحان درس می خوانی!؟ به چه امید نفس میکشی!؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی!؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد!؟ کدام اضطراب جانت را می خورد!؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره نگرفتن!؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟! به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در فوق دکترا؟! صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواد ه ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟ آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند!؟ و آنان را زنده به گور کردند؟
هیچ می دانستی!؟ حتماً نه!... هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورند، به دنبال آب گشت های؟! تا اندکی زبان خشکید ه ی کودکی را تر نمایی. و آنگاه که قطر های نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه حسین(ع) را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. و من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد. یا علی(ع) مددی.

وصیتنامه شهید احدی: بسم الله الرحمن الرحیم. فقط نگذارید حرف امام بر زمین بماند، همین. حدود یک ماه روزه قرض دارم، آن را برایم بگیرید و برایم از همگی حلالیت بخواهید. والسلام. کوچکترین سرباز امام زمان (ع)" 


بر گرفته از کتاب پنجاه سال عبادت

شهید احمد رضا احدی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۱/۲۵
  • ۶۹۶ نمایش
  • عامو مرتضی

احمد رضا احدی

دل نوشته

شهدا

نا معادله

وصیت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی